وبلاگ رسمی علی ترکاشوند

وبلاگ رسمی علی ترکاشوند
 
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان وبلاگ رسمی علی ترکاشوند و آدرس معارف.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد. Just For Transfer To AVAFBLOG

 





عمده گرفتاريهاي فردي و اجتماعي امروز، ناشي از بي ديني و ضعف اعتقاد به روز جزاء مي باشد. چون از خدا بي خبريم. دلهايمان مركز شياطين شده و روزگارمان به سرگرميهاي دنيا كه لهو و لعب[1] است مي گذرد. لذا بيماريهاي مهلكي كه نتيجه روي آوردن به دنيا و روي گرداني از آخرت مي باشد و در همة قشرها و مقامها يافت مي شود. چاره اين دردها ايمان به خدا و روز جزاست.

مطلب ديگر اينكه اجتماع ماشيني امروز از وضع درهم مادي به تنگ آمده و كم كم فهميده است كه اگر معنويت در كار نباشد. زندگي حيواني با اين همه مزاحمتها و رنجها و از همه بدتر ناپايداري، نتيجه اي ندارد. لذا اگر بطور صحيح تبليغات مذهبي انجام پذيرد و غرضهاي شخصي كنار گذاشته شود (حتي در دانشگاهها و حوزه ها رعايت شود) استقبال مي گردد.

و هنوز هم در برخي از مجامع شبهاتي است و بطور يقين، معتقد به معاد نيستند و يا اگر هستند بصورت توهم و خرافاتي كه به آنها رسيده و تحت رهبري صحيح و كافي قرار نگرفته است.

فيلسوف [2]و منجّم فرانسوي در كتاب ( مشاهدات علمي ) خود در احوالات مردم جزيرة فيجي مي نويسد از عادات مردم جزيره فيجي اين است كه پدر و مادر خود را در سن چهل سالگي زنده زير خاك مي كنند. و علت اختلاف اين دوره اين است كه وسط تقريبي عمر و كاملترين دوران سنين اين دوره است.

و به گمان ايشان - اهل فيجي - متوّفي در روز بعث اموات با همان حالت قوت و كمال سنين چهل، برانگيخته مي شوند.

پس از اندك دقت و تأمل در اين قبيل طرز تفكرها لزوم بعث انبياء جهت پرورش فطرت و هدايت افكار نسل واضح مي شود.

اما در پايان مقدمه لازم بذكر است كه توفيق الهي شامل اين بندة حقير شد. تا مطالعاتي داشته باشم پيرامون فطريات انسانها و اثبات فطري بودن معاد است.

و يكي از امتيازات اين تحقيق حاضر اين است كه گر چه با روش تحقيقي و علمي بررسي شده) در عين حال از نظر فهم مطالب بسيار روان و قابل استفاده همگان است، علاوه بر اينكه به شبهات و ايرادات مربوط به مسئله معاد با بياني شيوا و مستدل پاسخ داده شده است.

مطلب ديگر اينكه، اكثر مطالب اين تحقيق از قرآن و احاديث معتبر شيعه و سني است. بخاطر اينكه غير از اصل معاد كه بايد با دليل عقل ثابت شود. براي آشنائي با خصوصيات آن جزء با راه وحي، راه ديگري نداريم.

و اميد است كه مورد استفاده قرار گيرد و اينكه تمام فعلمان و رفتارمان براي رضاي او باشد.

البته با مدد جوي از صاحب زمانمان، إن شاء الله تعالي.

«و هو المستعان و عليه التّكلان»

سيد مصطفي موسوي جليلي ، سنه 1427ه.ق.

مباحث فطري

ما ابتداء بايد ببينيم كه خود لغت «فطرت» چه لغتي است.

مسأله ديگري كه بايد در اينجا، بحث كنيم اين است كه آيا انسان بطور كلي داراي فطرّياتي است يا نه.

بحث سوم ما دربارة خصوص معاد است كه آيا معاد، فطري است يا نيست.

لغت فطرت:

لغت فطرت كه در قرآن آمده است. فطره الله التي فطر الناس عليها.[3]چه لغتي است. مادة فطر، مكرّر در قرآن آمده است. [4]در همه جا در مفهوم اين كلمه، ابداع و خلق و بلكه خلق به همان معناي ابداع - هست. ابداع به يك معنا يعني: آفرينش بدون سابقه[5] لغت فطره- با اين صيغه (يعني بر وزن فعله) فقط در يك آيه آمده است. كه در مورد انسان و دين است. كه دين فطره الله است.[6]

در زبان عربي وزن فعله دال بر نوع - يعني گونه- است . جلسه يعني نشستن و جلسه يعني نوع خاصي از نشستن.

و معناي آيه اين است كه ؛ آن گونة خاص از آفرينش كه ما به انسان داده ايم. يعني انسان به گونه اي خاص آفريده شده است.

و اگر ما براي انسان يك سلسله ويژگيها در اصل خلقت قائل باشيم، مفهوم فطرت را مي دهد. فطرت انسان يعني ويژگي هايي در اصل خلقت و آفرينش انسان.

سخن ابن اثير

يكي از كتب معتبري كه در لغات حديث نوشته شده است. كتابي است به نام النهايه از ابن اثير. همانطور كه در لغات قرآن مفردات راغب: كتابي بسيار نفيسي است در لغات حديث نيز ايشان هستند.

در كتاب خود به آن حديث معروف كه، كلّ مولود يولد علي الفطره[7]، .- است معنا كرده اند. و فطرت را ابتدا و اختراع؛ (يعني خلقت ابتدائي) معنا كرده اند. و مقصود از خلقت ابتدائي، خلقت غير تقليدي است. كار خدا فطر است. اختراع است. اما كار بشر معمولاً تقليد است. كارهاي بشر تقليد از طبيعت است. يعني قبلاً طبيعي وجود داشته و بشر آن را الگو قرار مي دهد و بر اساس آن نقاشي مي كند.

بعد مي گويد[8]: يعني انسان بنوعي از سرشت و طبيعت آفريده شده است كه براي پذيرش دين آمادگي دارد. و اگر به حال خود و به حال طبيعي رها شود همان راه را انتخاب مي كند مگر اينكه عوامل خارجي او را از راهش منحرف كنند.

و از حديث نقل شده از امام علي (ع)[9]- فطرت جمع بسته شده است. و خود اين نشانه اي است. كه آنچه كه از نظر معارف اسلامي، فطرت انسان است. يك چيز نيست. بلكه انسان فطرياتي دارد. و ابن اثير نيز گفته است: علي فطراتها: أي: علي خلقها.[10]

معناي سه لغت ( فطرت - حنيف - صبغه)

در حديث است [11]كه دين حنيف يا دين فطري و يا صبغه الله همان است. كه خدا در ميثاق - يعني در پيماني كه خدا با روح بشر بسته است- بشر را با آن آشنا كرده است. كه اشاره است به آن مطلبي كه از آن تعبير به عالم ذر مي كنند.

البته ناگفته نماند كه در قرآن سه لغت (حنيف - و فطره - و صبغه) در مورد دين بكار برده شده اند. در مورد يك معنا به كار برده شده اند. يعني مفهومهاي مختلفي هستند كه مصداق و اصل دارند.

صبغه الله: يعني نوع رنگي كه خدا در متن تكوين زده است. (رنگ خدائي)- يعني دين رنگ خدائي است. و در متن خلقت، انسان را به آن رنگ، متّلون كرده است.

و در مورد حنيف آمده است كه دين است. همان ديني كه اسلام است و اسلام هم يك حقيقت است از آدم تا خاتم.

و لهذا هيچوقت در قرآن و حديث «دين» جمع بسته نشده است. چون دين فطرت است، راه است . حقيقتي در سرشت انسان است.

آيه قرآن مي فرمايد[12]ابراهيم حنيف بود و مسلم. نه يهودي و نه نصراني .

زرواره از امام باقر (ع) مي پرسد: كلمة (حنفاء لله) يعني چه؟ امام مي فرمايد: حنيفيت يعني فطرت ( يعني: ميل و گرايش به حقيقت)پس بطور كلي معناي حنيف يعني: حق گرا، حقيقت گرا.

كلمه فطرت مختص انسان است.

در تمام احاديث و روايات لغت فطرت براي انسان بكار برده شده است و در هيچ جا براي حيوانات بكار نرفته، بلكه براي حيوانات غريزه استفاده شده است.[13]

فطرت مانند طبيعت و غريزه يك امر تكويني است. يعني جزء سرشت انسان است (يعني اكتسابي نيست) انسان آنچه را كه مي داند مي تواند بداند كه مي داند؛ يعني انسان يك سلسله فطريات دارد و مي داند چنين فطرياتي دارد.

نتيجه مباحث:

اجمال مطالب اين شد كه فطرت بمعناي خلقت است و در اصطلاح بمعناي شق و پاره نمودن است. زيرا كه خلقت انسان؛ گوئي پاره نمودن پردة عدم و حجاب غيب است و بخاطر همين به شخص صائم اخطار گويند؛ گوئي پاره نمودن هيئت اتصاليه امساك پديد مي آيد.

و مقصود از فطرت الله. حالتي است كه خلق را بر آن قرار داده است و فطرت الهي از الطافي است كه از جميع مخلوقات مختص به بني الانسان دارد و ديگر موجودات يا اصلاً ندارند يا ناقص اند يا حظ كمي از آن دارند.

و طبق بررسي احاديث مشخص مي شود كه فطرت مخصوص توحيد نيست بلكه جميع معارف حقه از اموري كه حق تعالي منظور فرموده اند بندگان را بر آن

پس نتيجه اين شد كه انسان داراي فطرياتي است مثلاً در خير اخلاقي: وقتي به كسي نيكي كرد يا كسي به شما نيكي كرد. عبارتي است كه نيكي را با نيكي پاسخ بگو. اين يك مسأله اخلاقي است . ما امروزه بالاخره اين را پذيرفته ايم كه فعل جزاء الاحسان إلّا احسان.[14]

اين آيه كه سوال مي كند. مي خواهد از فطرت انسان جواب بگيرد. كه اين امري فطري است. كه پاداش احسان جز احسان نيست.

مي فرمايد: آيا پاداش احسان غير از احسان چيز ديگري مي تواند باشد. انسان مي گويد: خير.

جز او پاداش احسان، احسان است.

اين حكم را انسان از كجا گرفته است. آيا يك امر تلقيني است و ضرورتهاي اجتماعي آنرا به انسان تحميل كرده است، يا اينكه يك امري در نهاد انسان است.

اصلاً مسئله خود دين و پرستش، از جملة اينهاست. آيا اين حسي كه امروز به نام حسن ديني به هر حال در انسانها وجود دارد. امري است كه از نهاد انسان سرچشمه مي گيرد و يك تقاضائي در سرشت و باطن انسان است.

لهذا يك سلسله مسائلي بوده است كه امروزه اين مسائل را به نام انسانيت مطرح مي كنند. هيچ مكتبي نيست كه منكر يك سلسله ارزشهاي انساني ( به قول امروزه) باشد.[15]

البته خود اين مطلب - ارزشهاي انسان- توضيحاتي دارد كه سخنش در اينجا نيست.

انسان يك وقت دنبال منافع و سود مي رود. اين يك امر منطقي به نظر مي رسد. چون بحسب غريزه ادامة حيات بقاء را دوست دارد. و به هر چه كه به ادامة حيات او كمك كند. قهراً علاقه مند است. منطقي و طبيعي است كه انسان دنبال سود برود.

يك چيزهاي ديگري وجود دارد كه با سود، قابل انطباق نيست. يعني مسأله، مسأله سود نيست. و با منطق سود سازگار نيست و فرنگيها به غلط اسم اين را - ارزش[16] - گذاشته اند.

اصلاً خود اين اسم گذاري منشأ يك سلسله اشتباهات شده است.

بدون شك تعليمات اسلامي بر اساس قبول يك سلسله فطريات است. يعني همة آن چيزهائي كه امروزه مسائل انساني و ماوراء حيواني ناميده مي شوند. و اسم آنها را - ارزشهاي انساني مي گذاريم[17]، از نظر معارف اسلامي ريشه اي در نهاد و سرشت انسان دارند.

انواع فطرتهاي الهي:[18]

1- فطرت بر توحيد. 2- فطرت بر اينكه كمالات، استجماع آن ذات اند.

3- فطرت بر معاد 4- فطرت بر نبوت.     5- فطرت بر وجود ملائكه و انزال كتب

و اعلام طرق هدايت.

آيا از اين آيه دانسته مي شود كه اعتقاد به رستاخيز فطري است؟

ويقول الانسان، ءإذاما ميّت لسوف اخرج حيّا[19]

اولاً بايد ديد كه آيه اشاره به زبان نوع است يا به يك انسان خاص.

ثانياً: مسأله اينكه آيا اعتقاد به رستاخيز فطري است يا نيت بستگي دارد به اينكه ما اعتقاد به رستاخيز را در چه شكلي طرح كنيم. يكموقع مثل قرآن كه مفهوم آن رجوع بازگشت به پروردگار است.[20]

ولي اغلب، اين امر را به يك صورت ناقص طرح مي كنند كه آن معني و مفهوم واقعي خودش را ندارد. مثلاً برخي نظرشان اين است كه همانطور كه يك صنعتگر، چيزي را مي سازد، بعد آنرا خراب مي كند و بار دوم همان را مي خواهد بسازد و مثل اين تصور است كه مي گويند مردم در معاد بار ديگر زنده مي شوند و اين زنده شدن را يك نوع بازگشت به دنيا تلقي مي كنند - نه بازگشت به خدا.

اگر تصور كسي اينطور باشد قدر مسلم اعتقاد به معاد يك امر فطري نيست. اما اگر تصور اين باشد كه واقعيت و حقيقت هر شخصي بازگشت به خداست. در اين صورت امري مي شود مربوط به رابطة انسان و خدا .

انسان ناشناخته ترين موجود است.

همه فلاسفه هاي جهان موضوع بحثشان پيرامون خدا، جهان و انسان است.

از آنجائي كه انسان جزء جهان است و با همة جزهاي ديگر تفاوت دارد و از تمام موجودات ديگر جهان بيشتر نيازمند به تفسير و توجيه است.

لهذا الآن هم- فلاسفه - مدعي هستند كه انسان ناشناخته ترين موجودات جهان است.كتابي است از الكسيس كارل به نام، انسان موجود ناشناخته- الانسان ذلك المجهول - تعجب است كه با اينكه انسان خودش عامل شناخت اشياء ديگر و اشياء بسيار دور از خود را شناخته است. و احياناً مدعي است كه مجهولي در مورد آنها ندارد.

در مورد نزديكترين موجودات به خودش- كه خود همان عامل شناسايي يعني انسان باشد.

مجهولات زيادي دارد.

يكي از مجهولات در مورد انسان همين مسألة فطريّات انسان است كه در دو قسمت است.

1- در ناحيه شناختها 2- در ناحية خواستها و ميلها. [21]

فطريات انسان در ناحيه شناختها، دركها، دريافتها

اين مسأله است كه آيا انسان داراي يك سلسله معلومات فطري - غير اكتسابي- هست يا خير.

اين را با آيه و الله خير اخرجكم من بطون. [22]

بعضي ها استنباط كرده اند كه همة معلومات انسان اكتسابي است. و معلومات فطري در كار نيست. ظاهر آيه مي فرمايد شما را از شكم مادرانتان بيرون آورديم هيچ چيز نمي دانستيد - يعني لوح ضمير شما صاف و پاك بود و هيچ نقشي در آن نبود؛ چشم و وش به شما داده شد - كه مسلماً به عنوان نمونه اي از حواس است. و منحصر به چشم و گوش نيست. و دل به شما داده شد كه مقصود ماية تفكر است. يعني در لوح ضمير شما چيزي نوشته نشده بود.

نظريه افلاطون:

عكس نظريه قبل است- مي گويد: انسان وقتي به اين دنيا مي آيد همه چيز را مي داند. چيزي كه نداند وجود ندارد.

روح انسان قبل از بدن در دنياي ديگري وجود داشته است به قول او دنياي مثل است.

و روح آن دنيا را درك كرده و به حقايق اشياء رسيده است. بعد كه به بدن تعلق مي گيرد يك نوع حجاب ميان او و معلومات او برقرار مي شود و مثل آدمي مي شود كه يك چيزهائي مي داند ولي موقتاً فراموش كرده است. به عقيده او هر كسي كه به دنيا مي آيد همه علوم (مثلآً رياضيات) را مي داند. سؤال تعليم و تعلم چيست؟- مي گويد: تذكر و يادآوري است.

نظريه حكماي اسلامي

نظرية سوم: انسان بعضي چيزها را بالفطره مي داند و آنها كم اند. اصول تفكر انساني كه اصول مشترك تفكرات همة انسانهاست. اصولي فطري هستند.

نظر قرآن:

آيه و الله اخرجكم من بطون[23]

قرآن بعضي از مسائل را به شكلي طرح كرده است كه آن مسائل بي نياز از استدلال است. مثلاً، مسأله توحيد را مي فرمايد: امري فطري است.

در عين حال بعضي مسائل را مي فرمايد، متذكر شود و يادآوري كافي است و استدلال نمي خواهد.

مثلاً: آيه: حل يستوي الذين يعلومون و الذين يعلمون[24]

پس بطور كلي در قرآن فطريات را جزء مسائلي مي داند كه استعداد آنها در هر كسي هست طوري كه بچه به مرحله اي رسيد كه بتواند آنها را تصوّر كند تصديق آنها برايش فطري است. پس آية: والله اخرجكم من بطون امهاتكم ... با اين مسأله كه توحيد، فطري است. و با اين مسأله كه قرآن بسياري از مسائل را به عنوان تذكر ذكر مي كند منافات ندارد. چون فطري است، به معني اين است كه احتياج به آموزش و استدلال ندارد. نه اينكه قبل از آمدن به اين دنيا آنها را مي دانسته.

فطريات در ناحية خواستها

خود ناحيه خواستها دو قسم است 1- جسمي مثل خوردن وآشاميدن كه از بحث ما خارج است.

2- خواستهاي روحي مثل دوست داشتن فرزند. و ميل به فرزند داشتن و اين هم جاي خود بحث و توضيحات مفصلي دارد. و ما تا اينجا مجبور شديم بعضي از مباحث فطرت را براي روشن شدن مطالب بگوئيم (يا بقول طللبه ها طرداً للباب شد)

اثبات فطري بدون معاد

همانطور كه از احاديث برمي آيد فطرت مخصوص انسان است و در هر شخصي وجود دارد گر چه بصورت ضعف و قوت ظاهر شود . اين لطمه اي به اصل بحث - كه انسان فطرت دارد - نمي زند.

فطرت تنفر از نقص دارد و انسان از هر چه ناقص است متنفر است. چنانچه كمال مطلق تعلق آن است. [25]

پس متوجه اليه فطرت بايد واحد و أحد باشد. چون كثير و مركب ناقص است و كثرت بي محدوديت نشود.

و از اين دو مطلب؛ كه فطرت تعلق به كمال است و فطرت تنفر از نقص است. توحيد نيز ثابت مي شود. اما در بيان اينكه معاد از فطريات است- كه تخمير در خميرة بشر گرديده - اثبات آن يكي از فطرتهاي الهيه - كه جميع عايلة بشر منظور شده اند.

فطرت عشق براحتي است. كه اگر از تمام قشرهاي بشر سؤال شود كه اين همه مشتقت و زحمت را براي چه تحمل مي كني و مي كشي؛ مي گويند. ما همه هر چه مي خواهيم براي راحتي خود است... .

پس معشوق بني الانسان در اين عالم يافت نمي شود و آن راحتي - و فطرت به راحتي - در اين دنيا يافت نمي شود - و در دنيا كسي پيدا نمي شود كه راحتي و رنج او مساوي باشد. چه رسد به اينكه راحتي خالص و محض باشد.

پس به ناچار بايد عالمي باشد كه استراحت مطلق و بدون رنج و راحتي محض باشد. و آن دار نعيم حق است.

و چون مواد اين عالم و اوضاع اين دنيا و مزاحمات آن و ضيق آن تعصّي دارد. از حريت و نفوذ ارادة بشر - يعني محدود بودن اوضاع دنيا و ضيق وقت در آن موجب مي شود كه حريت كامل و نفوذ اراده يافت نشود.

پس بايد عالمي در دار وجود باشد كه اراده در آن نافذ باشد ومواد آن عصيان از نفوذ اراده نداشته باشد و انسان در آن عالم فعّال مايشاء و حاكم ما يريد باشد. [26]چنانچه فطرت مقتضي است.

پس جناح عشق به راحت و عشق به حرّيت- دو جناحي اند كه بحسب فطره الله غير متبدله در انسان طيران كند به عالم ملكوت اعلي و قرب الهي - يعني عشق به راحتي محض و حريت و نافذ اراده، موجب مي شود كه انسان پيشرفت كند و رنج و زحمت تقبّل كند بخاطر رسيدن به حريت و مسلماً اين رنجها و مشقتها بي هدف نيست. پس در فطرت انسان چيزي است كه اين رنجها را سهل گردانيده.

ريشه ها و زمينه هاي فطري

گر چه افراد ها به زبان، معاد را نمي پذيرند ولي چنانچه اشاره شد. ناخودآگاه در عمق جان خود احساس ابديت براي انسان دارند و گاه و بيگاه از خود علامتهائي نشان مي دهند كه دليل آن است كه با وجود مرگ و پوسيده شدن جسم حاضر نيستند انسانيت و شخصيت واقعي او را نابود و نيت شده بدانند.

كه دال بر اين سخن علامتهاي است كه بجا مي گذارند و ما نمونه هائي را بيان مي كنيم.

1- تمام منكران معاد بر قبر نياكان خود احترام مي گذارند (البته به اصل معاد - چون فطري است) معتقداند.و پيشتر توضيح مي دهيم.

2- نام شخصيتهاي مرده را بر روي خيابانها و مؤسسات و مدارس و دانشگاهها مي گذراند.

3- همة‌ آنها ميل دارند كه بعد از مرگ نامشان به نيكي برده شود.

4- نام نياكان را روي فرزندان خود مي گذارند.

5- گاهي مردگان خود را موميائي كرده تا فاسد نشوند.

آري انسان از درون احساس بقاء مي كند و يكي از وسائل تشويق را نام نيك در تاريخ مي داند و از سوي ديگر يكي از احساسات دروني انسان احساس غربت است، دنيا براي او تنگ است گر چه موقتآً خود را با زن و بچه سرگرم مي كند ولي پس از چندي، باز از درون احساس كمبود مي كند، و به خاطر همين است كه گاهي به فكر خودكشي مي افتد - (البته ناگفته نماند كه مسأله معاد، محال عقلي نيست)

كه اين احساس نيز يكي از زمينه هاي ايمان به روزي است كه در آنجا انسان سير مي شود و به تمام آرزوها و اهدافش مي رسد.

زيرا پاسخ هر نياز و احساسي دروني در بيرون موجود است[27]. مثلاً. احساس تشنگي با آب - احساس شهوت با زناشوئي و احساس غربت و عدم نفوذ اراده و حريت را به معاد مي دهد.

اما جواب خداوند به وسيلة پيامبران اين است:

1.    انسان بيهوده آفريده نشده است[28].

2.    در آفرينش انسان هدفي پس بزرگ در كار است و آن انتخاب راه حق از ميان تمام راهها و بندگي از ميان تمام انواع بندگي ها.[29]

3.    براي آنكه انسان در هدفش موفق شود تمام امكانات طبيعي را براي او قرار داده ايم و همه چيز را مسخرش نموديم.[30]

4.    به او هشدار داديم كه كار نيك و بد تو در هر شرايط و هر مقداري كه باشد زير نظر و مورد حساب قرار مي گيرد. [31]

5.    انسان درگير وعمل خويش است[32].

6.    حتي از گوش و چشم انسان - بازپرسي مي شود.[33]

7.    خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمي كند[34] و اگر در دنيا كيفر كند و پاداش دهد كسي باقي نمي ماند.[35]

تا اينجا مشخص شد كه معاد فطري است، اما بعد از اين اثبات معاد است. زيرا براي هر كار شدني سه مرحله لازم است. اول امكان شدن آن است - كه ما ثابت كرديم -

دومين مرحله علت شدن و يا دلائل معاد است. زيرا تنها زنده شدن كافي نيست. مثلاً انسان بسياري از كارها را مي تواند انجام دهد و امكان انجام دادن آنرا دارد. ولي دليلي هم مي خواهد. آري آب خوردن براي همه امكان دارد اما تا تشنگي نباشد آنرا نمي آشاميم.

بنابراين هر كار ممكني غير از امكان، دليل هم مي خواهد و در مباحث بعدي بحث پيرامون دليل معاد است. كه مهمترين وبهترين دلائل- عدل و حكمت خداوند است. [36]

نتيجه مباحث :

1. فطرت عشق به راحتي و گريز از رنج و سختي در هر فردي وجود دارد.

2. آميختگي نعمت با رنج دنيا و عدم جدائي در دنيا.

3. ضرورت وجود عالمي كه راحت آن با رنج آميخته نيست و راحت محض است.

4. واينكه عشق فعلي بدون معشوق فعلي ممكن نيست- پس عشق به راحتي، معشوق دارد. يعني همين امر كه عشق فعلي داريم ملازم با معشوق است. پس عشق به راحتي كه با رنج است ملازم با معشوق راحتي محض و حريت اراده است.

5. همين كه فطرت حريت و نفوذ اراده وجود دارد. خود اين دليلي بر جهان آخرت است.چون در پيش ثابت شد كه در دنيا حريت ونافذ اراده وجود ندارد، اگر هم باشد، بصورت محدود است.

لازمة عدل خدا بودن معاد است.

در مباحث گذشته ثابت شد كه فطرت انساني پذيرفته است كه در دنيا راحتي خالص نيت و اين امر مستلزم اين مطلب است كه عالمي ديگر باشد.

لذا گفته شد كه خوشي مطلق در اين عالم يافت نمي شود. تا صد مشت در دهني نزند لقمه اي در آن نمي گذارد.

كدام خوشي است كه صدها ناخوشي و ناراحتي پس و پيش آن را نگرفته باشد؟

اگر جواني است پيري و ناتواني پيش آمد، قطعي آن است، اگر سلامتي است كه شرط اساسي هر بهره مندي از خوشيهاي اين عالم است در هر لحظه انواع مرضهاي گوناگون آن را تهديد مي كند، اگر مال است كه رسيدن به خوشيها است كه به هزاران ناراحتي به دست مي آيد و به هزاران آفت محفوظ و همراه است. و اگر مقام و منصب است كه با هزاران مزاحمت توأم است و از همه گذشته تمام آنها در معرض فنا و زوال است.

دل بر جهان مبند كه اين بيوفا                 با هيچ كس شبي به محبت بسر نكرد

بطور كلي لذايذ دنيا فاني وبدون بقاء هستند.

اما بنظر مي رسد كه بهترين دليل حتي بودن معاد، عادل بودن خداست. يعني عدل خداوند مستلزم اين امر است كه پاداش و جزائ را بدهد. لذا ما در برخي موارد مي بينيم كه شخصي مؤمن و پرهيزگار است اما در همه يا اكثر اوقات عمر خويش در سختي و رنج است. پس چنين فردي كه نيكوكار است مسلتزم جزاست.

يا برعكس كساني را مي بينيم يك يك كار خير هم از دستشان برنمي آيد اما در رفاه و آسايش اند.

و تمام اين مسائل با عدالت خداوند سازگار نمي باشد كه با ظاهر امر قضاوت كند. و لهذا اجزاي هر كسي نزد اوست و در دار حق، حق به حقدار مي رسد.

چكيده اثبات با عدل خدا

1. چون جزا در دنيا به ديگران هم سرايت مي كند، و اين ظلم است. مثلآً اگر يك سيلي به صورت مظلومي مي زدم و خداوند هم در اين دنيا دست مرا فلج كرد- در اين صورت من كه نان آور خانواده ام و با رفتن به خانه همه ناراحت مي شوند و لذا بايد عالمي باشد كه جزائ سرايت به ديگري نكند.

2. اگر در دنيا خداوند پاداش و كيفر دهد. مردم يا از ترس و يا از طمع خوب مي شوند در صورتي كه خوب شدن يا ماندن با آزادي، ارزش دارد.

3. در دنيا امكان جزا نيست. مثلاً كسي كه هزاران نفر بي گناه را مي كشد. در دنيا چگونه او را به كيفرش برسانند.

اما آيات عدل خدا[37]

دليل ديگر براي اثبات معاد.

اگر قيامتي نباشد اصل آفرينش انسان و جهان لغو و بيهوده و خلاف حكمت الهي است. مثلاً شما براي چند مهمان، تدارك غذاهاي گوناگون ديده ايد و زير سقفي با چند نفر گارسون كه از مهمانان پذيرائي كنند. منتظر هستيد وبجاي مهمانان، مهماناني وحشي همچون موش و گربه وارد اين فضا شوند و بخورند و سفره را بهم زنند. و سپس صاحب خانه سفره را جمع كند.

خداوند هم سفره اي به اندازه جهان هستي پيش روي انسانها گسترده است، سفره اي نو[38] كه ابتكار و اختراع كننده اين سفره خود اوست و سفره اي نيكو و زيبا[39] و پر از انواع نعمتهاست. [40]

بهترين دليل امكان «وقوع است»

همانطور كه قبلاً اشاره شد مسأله معاد محال عقلي نيست و وقتي كه عقل حسابش را مي كند حكم مي كند كه معاد امري - ممكن - است.

علاوه بر اينكه مخبرين صادق از آن خبر داده اند كه هر يك به تنهائي براي قبول عقل سليم كافي است. البته برخي القاي شبهه كرده اند كه (اعاده المعدوم ممّا امتنعا)[41]يعني چطور مي شود كه چيزي هيچ شد دوباره چيزي شود.

بقول محقق طوسي[42] مي فرمايد كه در معاد اعاده معدوم نيست بلكه جمع متفرقات است يعني بدن كه مركب از اجزاء و ذراتي بود. خورده شده و پراكنده شده است در قيامت اين ذرات پراكنده جمع مي شود بسبب قدرت پروردگار.

پس معاد يعني جمع شدن اجزاء و جمع شدن روح و جسد پس از جدائي، پس در نتيجه معاد اعاده معدوم نيست كه ممتنع باشد - همانطوري كه گفته اند معاد از مادة (عود) به معني برگشتن است، چون روح دوباره به بدن برگردانيده مي شود.

و ديگر اينكه بزرگترين و بهترين دليل براي امكان هر شيئي - وقوع - آن است.[43]

طبق اخبار و روايات متعدد و معتبر رسيده، معلوم مي شود كه وقوع آن حتمي است.

چند نمونه وقوع

1- عزيز صد سال مرده. او پيامبر بني اسرائيل بود و حافظ تمام تورات و در بيت المقدس معلم و پيشواي يهوديان بود.[44]

2- قضيه ديگر را جع به حضرت ابراهيم (ع) است. كه عرض كرد پروردگارا مي خواهم چگونگي زنده كردن مرده ها را ببينم تا قلبم اطمينان پيدا كند.[45]

ممكن است كه در نظرها بيايد كه ذرات بدن، چگونه با هم مجتع مي گردد . و اين شعبه در اثر غفلت از علم و قدرت پروردگار است.م

زيرا در مباحث توحيدي كه استناد از آيه. احاط بكل شيء علماً است. مي شود و ديگر اينكه بر هر چيزي تواناست.

دفع ضرر محتمل عقلاً واجب است.

اگر احتمال رسيدن ضرر فاحشي بدهيم عقل بما حكم مي كند كه بايستي در صدد چاره برآمد.

وقتي كه اين قاعده دانسته شد، مي گوئيم بابا، 124 هزار پيامبر آمدند و همه يك زبان اعلان خطر به بشر دادند كه اي مردم تمام كردار و گفتار وعقايدتان ثبت و ضبط مي شود.[46]

بر فرض كه يقين به قيامت و يا گمان پيدا نكرديد. اگر عقل داشته باشيد به شما حكم مي كند كه  احتياط كنيد. اقلاً احتمال كه مي دهيد روزي در پيش باشد به يكديگر ظلم نكنيد.

بقول ابن سينا: هر چيزي كه به گوشت خورد و برهان و دليلي بر امتناعش اقامه نشد، آن را در بوتة امكان باقي گذار.

«تتمه»

خلاصه هدف از آفرينش علم و عمل است و آنچه رسول خدا (ص) فرموده براي همين است و براي پاكي از گناه. حضرت صادق (ع) فرمودند: چيزي بدتر از گناه براي قلب نيست. بگو اي پروردگار من، ما را از گناه پاك فرما.

در مجمع البحرين گويد. در حديث قدسي است يا عيسي سروري ان يبصبص إلّي. يعني خداوند به عيسي فرمود خوشنودي و رضاي من از تو وقتي است كه از روي خوف و طمع روي بمن آري نو مرا بخواني.

عمر مي گذرد هرگاه ديدي موي سفيد بر روي سر و صورتت ظاهر شد علامت مردن است.

بنشين بر لب جوي و گذر عمر ببين          كاين اشارت ز جهان گذران ما را بس

پس تا سرمايه عمرتمام نشده بار سفر ببنديد و بخدا بناليم و از او بخواهيم تا معرفت و توفيق عمل صالح دهد.

اين آيات مختص به مشتركين زمان پيامبر ندارد بلكه در تمام زمانها مي باشد. لامذهبها طبيعيّون چه مي گويند؟

ام خلقوا من غير شيء امرهم الخالقون .

همين طور بوجود نيامديد. اگر بر ديوار نقشي باشد. هر كسي نظر كند مي گويد نقاشي داشته است.

أم خلقوا السموات و الارض بلّ لايؤقنون.

بعد از تذكر كه به خودت . مي فرمايد به عالم خارج نگاه كن - چه كسي اينها را مي چرخاند.

هر موجودي در حدّ خود بكاري كه به او واگذار شده مشغول است . إلّا انسان كه چموشي مي كند.

جمله عالم تابع فرمان شده             غير انسان كين چنين نادان شده

طبيعيّون، هر چه مي گويند از روي تخمين است. نه يقين، حتي فلاسفه و بزرگان آنها با دليل گفته خود را ثابت نمي كنند.

مثلاً مي گويند رنگ پوست پلنگ بواسطه آن است كه در جنگلها زير درخت خوابيده است و آفتاب از لابه لاي درخت و شاخه هاي آن بر او تابيده و رنگش اينطور شده است.

[47]از رسول خدا (ص) سؤال كردند شرح صدر چيست؟ فرمودند: نوري است كه داخل قلب مي گردد.

پرسيدند نشانه اي دارد: فرمودند: از دنيا خالي شدن و به عالم آخرت متوجه شدن و در صدد آبادي آن بودن.

علت اينكه اكثر افراد بشر مادي هستند همان كور شدن چشم بصيرت ايشان است.

كلام ابن سينا در علت ترس مردم از مرگ[48]

مرگ بيشتر از آن نيست كه نفس انساني آلات خود را كه آنها را استعمال مي نمود، ترك مي كند و آن آلات اعضاي او بودند كه مجموعه آنها را بدن مي نامند.

چون نفس انساني جوهري است غير جسماني، و عرض نيت و قبول فساد نمي كند و چون اين جوهر از بدن مفارقت كند، باقي خواهد بود به بقائي كه در خود اوست و از كدورات عالم طبيعت صفا مي يابد. و به سعادت تامّه خود نائل مي آيد و چنين جوهري كه ابداً قبول استحاله و دگرگوني نمي كند و در ذات خود تغيير نمي يابد و فقط قبول كمالات مي كند. پس چگونه تصور مي شود كه معدوم گردد.

و اما كسي كه از مرگ مي ترسد به علت آنستكه نمي داند بازگشت او بسوي كجاست. يا آنكه گمان مي كند چون بدن او مخّل شود و تركيب آن باطل گردد، ذات او منحل شده و نفس و حقيقت او باطل مي گردد.

و به بقاء نفس خود جاهل است و كيفيت معاد را نمي داند. بنابراين در واقع از مرگ نمي ترسد بلكه جاهل است به امري كه سزاوار است او را بداند. پس علت خوف او همان جهل اوست.

و همين جهل است كه علما را به طلب علم وسختي راه آن واداشته و براي وصول به آن ، لذّات جسم و راحت بدن را كرده اند.

إن شاء الله، ما هم پيرو خط و راه علما باشيم و خداوند توفيق علم و عمل دهد تا بتوانيم در خدمت اسلام باشيم.


منابع و مأخذ:

1- چهل حديث- امام خميني (ره)

2- معاد شناسي - علامه تهراني (ره)

3- فطرت - استاد شهيد مرتضي مطهري(ره)

4- معاد - آيت الله شهيد (دستغيب (ره))

5- قيامت و قرآن - آيت الله شهيد (دستغيب (ره))

6- معاد - آقاي قرائتي



[1] - إنما الحيوه الدنيا لعب و لهو. سوره 57/19.

[2] - كاميل فلاماريون

[3] - روم /30.

[4] - انبياء/56. انعام/ 14. انفطار/1.مزمل/18.

[5] - روم /30.

[6] - كتاب فطرت استاد شهيد مطهري /ص27.

[7] - صحيح بخاري، كتاب الجنائز.

[8] -( والفطره: الحاله منه كالجلسه و الوّكبه ... فطرت يعني حالت خاص و نوع خاصي از آفرينش.والمعني أنه يولد علي نوع‌ من المجبله و الطبع المتميّيء لقبول الدين فلو ترك عليها لاستمّر علي لزومها)

[9] - (وجابل القلوب علي فطراتها) نهج البلاغه.

[10] - سه برادر هستند كه هر سه به نام ابن اثير خوانده مي شوند و هر سه از محققين علماي اسلام هستند.

[11] -- الدين الحنيف و الفطره و صبغه الله و التعريف في الميثاق- بحارالانوار، ج3.

[12] - بقره 256.

[13] - چهل حديث امام، ص 198.

[14] - الرحمن / 60.

[15] - فطرت / استاد مطهري، ص 29.

[16] - (Valeur)

[17] - چهل حديث امام / ص 203.

[18] - فطرت / 31.

[19] - مريم /46.

[20] - انا لله و انا اليه راجعون.

[21] - نعل / 78.

[22] - فطرت / 38.

[23] -  غاشيه / 22 و 21.

[24] - زمر/ 9.

[25] -چهل حديث امام

[26] - چهل حديث امام.

[27] - معاد قرائتي

[28] - زاريات /57.

[29] - مومنون / 118.

[30] - زلزال / 8و 7.

[31] - زلزال/ 8 و 7

[32] - مدثر/42

[33] - اسراء/ 39

[34] - توبه /122

[35] - فاطر/ 44

[36] - معاد قرائتي.

[37] - سوره ص /28، قلم / 35- سجده /18- جاثيه /21.

[38] - بديع السموات و الارض - انعام / 101.

[39] - الذي احسن كلّ شيء خلقه - سجده /7.

[40] - بقره /29.

[41] - معاد قرائتي.

[42] - معاد دستغيب.

[43] - معاد دستغيب .

[44] - بقره / 126.

[45] - بقره /262.

[46] - سوره 50/17.

[47] - معاد شناسي

[48] - معاد شناسي



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


برچسب‌ها:
[ شنبه 11 تير 1390برچسب:, ] [ 2:47 بعد از ظهر ] [ علی ترکاشوند ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آرشيو مطالب
5 تير 1394
0 تير 1394 5 خرداد 1394 3 خرداد 1394 2 خرداد 1394 1 خرداد 1394 7 ارديبهشت 1394 7 فروردين 1394 4 اسفند 1393 1 اسفند 1393 3 بهمن 1393 3 دی 1393 5 شهريور 1393 4 شهريور 1393 6 خرداد 1393 6 ارديبهشت 1393 3 ارديبهشت 1393 7 ارديبهشت 1392 6 ارديبهشت 1392 5 ارديبهشت 1392 4 ارديبهشت 1392 3 ارديبهشت 1392 1 ارديبهشت 1392 7 فروردين 1392 0 فروردين 1392 7 اسفند 1391 6 اسفند 1391 5 اسفند 1391 4 اسفند 1391 3 اسفند 1391
امکانات وب

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 72
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 103
بازدید ماه : 74
بازدید کل : 43658
تعداد مطالب : 632
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

خبرنامه وبلاگ:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید


استخاره با قرآن
استخاره با قرآن

ختم آیت الکرسی جهت ظهور
بسم الله الرّحمن الرّحیم

اللّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ يَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ
امکانات وب
ذکـــــر ایــــام هـــفتـــه
ورق زدن قرآن آنلاین

کد دعای فرج برای وبلاگ

[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ]